طلاق؛ کدامیک را می‌پسندید توافقی، عاطفی و یا عادی؟!

طلاق؛ کدامیک را می‌پسندید توافقی، عاطفی و یا عادی؟!

طلاق؛ کدامیک را می‌پسندید توافقی، عاطفی و یا عادی؟!
افراد تحصیل‎کرده بجای اینکه طلاق بگیرند، از هم جدا می شوند." این حرف یعنی داستان همان لباس سفید و... زیر یک سقف بودن اما...
 

"ریاست محترم دادگاه عمومی...
سلام علیکم
احتراما، با تقدیم این دادخواست به استحضار عالی می‌رساند نظر به این که اینجانبان... و... (زن و شوهر)‌ از هر جهت برای جدایی به توافق رسیده‌ایم، لذا با عنایت به ماده واحده مصوب مجمع تشخیص مصلحت نظام هر زمان که دادگاه محترم مقرر بدارد، داوران خود را معرفی نموده و تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش (طلاق توافقی)‌ را داریم.
با تشکر و تجدید احترام."
 
 
 
صبح و ظهرش فرقی نمی کند، دادگاه خانواده همیشه شلوغ است. آدم‌ها از کنار هم رد می‌شوند بی آنکه توجهی به کار هم داشته باشند؛ هر کسی به کار خودش مشغول است. محوطه بیرونی مجتمع قضایی پر از آدم‌هایی است که ورق به دست که از این طرف به آن طرف می دوند و دنبال کپی و واریز فیش بانکی و... هستند. در میان فریادهای "در بست در بست" رانندگان تاکسی که در مقابل مجتمع قضایی تجمع کرده اند؛ صدای نسبتا آرامتر "شاهد شاهد" هم به گوش می رسد، صداهایی که کنجکاوی کسانی که از دادگاه بیرون می آیند را بیشتر برمی انگیزد...
 
یاد یکی از فیلم‌های چند سال پیش سینمای ایران می افتم که در آن بخوبی نشان داده شد زن و شوهری که قصد جدایی از هم را داشتند از سوپر مارکت کنار دادگاه، شاهد کرایه کردند! داستان اینجا هم دقیقا داستان همان فیلم است.
 
هنگام ورود موبایلم را تحویل می‌دهم. سرباز می پرسد: کجا می روی خانم. می‌گویم: "می خواهم درخواست طلاق بدهم". می‌گوید: "برو طبقه پایین". پله‌ها را یکی بعد از دیگری با اضطراب می‌گذرانم. صدا به صدا نمی رسد. بعضی‌ها بقیه دعواهایشان را آورده اند وسط دادگاه.
 
 
"عریضه نویسی، دادخواست و تنظیم لوایح طبقه پایین" جمله آنقدر درشت و خواناست که بی اختیار آنهایی که آمده‌اند تا "خواهان" شوند را بی هیچ سوالی راهی پله‌های باریکی که به طبقه پایین منتهی می شود می کند. در انتهای راهرو اتاقی قرار دارد که چند زن جوان در همان حال که مشغول نشان دادن خریدهای دیروز خود به همدیگر هستند، فرم ها را هم پر می کنند.
 
 
می گویم: آمده ام برای درخواست طلاق.

می پرسد: شوهرت موافق است؟

می گویم: گفته است که می آید. چقدر طول می کشد خانم ؟

می گوید: اگر جواب آزمایش و شاهدت درست شود و مشاوره هم جواب ندهد، چند روز بیشتر طول نمی کشد. البته همه اینها بستگی به این دارد که شوهرت بیاید وگرنه باید از مسیر طلاق عادی اقدام کنی.

 
فرم‌های طلاق بسته به اینکه درخواست کننده دنبال طلاق توافقی آمده و یا یک درخواست کننده معمولی طلاق است با تمام حق و حقوقش و... با هم فرق دارند. هر فرمی در کمتر از 5 دقیقه با مشخصات فردی و محل زندگی و کار دو طرف پر می شود هزینه اولیه هر فرم هم حدود 2 هزار تومان است که توسط تقاضا کننده پرداخت می‌شود.
 
 
در میان فرم‌های طلاق که توسط مسوولان پر می شود، فرمی که در ردیف چهارم (خواسته یا موضوع و بها) آن بعد از ردیف مشخصات دو طرف و وکیل جمله" صدور گواهی عدم امکان سازش ( طلاق توافقی) بند 1 از ماده 8 ق.ح.خ " آمده است، بیشترین طرفدار را دارد.
 
 
ظاهرا درخواست این نوع طلاق در جامعه ایران تبدیل به یک مد خواستنی شده و زوجی که به دنبال بهترین و سریع‌ترین گزینه! برای قیچی کردن زندگی مشترک (به قول بعضی ها خلاصی و راحت شدن از زندگی جهنمی!) هستند و اطاله دادرسی و گم شدن در پیچ و خم دادگاه و رجوع به مشاور و... را چندان نمی پسندند، این نوع طلاق را انتخاب می کنند.
 
 
پر کردن فرم درخواست اولین گام است که بعضی‌ها مصر و با اطمینان آن را بر می‌دارند و بعضی‌های دیگر حتی تا خود مرحله امضا کردن درخواست هم هنوز مردد هستند و با بازخوانی خاطرات تلخ و شیرین زندگی مشترک‌شان باز هم به نتیجه نمی رسند که قصد جدایی و طلاق دارند و یا می خواهند زندگی مشترکشان را ادامه دهند. فرم را به بهانه اینکه هنوز نمی‌دانم می خواهم طلاق بگیرم یا نه از دست زن جوان می‌گیرم و از اتاق بیرون می‌زنم.
 
 
حیاط دادگاه جای خوبی است برای تامل کردن و شاید تجدید نظر کردن. مرد میانسالی همینطور که چای می‌نوشد با موبایلش هم بازی می‌کند. برگه دادخواست را جوری دستم می گیرم که توجهش جلب شود. نگاهی می اندازد و می گوید: شما هم برای طلاق آمده اید؟
 
 
امیر 37 ساله است و دو فرزند دارد، می گوید: "شغلم آزاد است بیشتر وقتم خارج از خانه ام، زنم هم آرایشگری می‌کند. از اولش راضی نبودم؛ اما چون خیلی دوستش داشتم به او اجازه دادم که کار کند. اما حالا دیگر نمی خواهم آرایشگری کند. او هم قبول نمی کند محیط خانه به آرایشگاه تبدیل شده و بچه‌ها ناراضی اند. من هم..." سری تکان می دهد و دوباره با موبایلش شروع به شماره گیری می‌کند.
داستان زندگی افرادی که فکر می کنند به انتهای خط زندگی مشترک رسیده اند گاه آنقدر عذاب آور می شود که در مخیلات و حقایق زندگی هم نمی گنجد و گاه آنقدر خنده دار که هر بنی بشری را به فکر فرو می‌برد که بعضی‌ها اصلا چرا با چنین دیدگاه‌هایی ازدواج می کنند.
 
 
کمی آنطرف تر دختر پسر جوانی، خوشحال و خرم مشغول صحبت با یکدیگر هستند. پسر جوان می‌رود بوفه خرید کند؛ با دختر همکلام می شوم. وقتی می‌گوید: "برای طلاق توافقی آمده‌ایم" از تعجب می مانم چه بگویم. بریده می پرسم:" شما که خیلی با هم خوب هستید". دختر جوان می گوید:"نه مصلحتی است. شوهرم قرار است برای دریافت ارثیه اش به امریکا برود. اما چون پدرش با ازدواج ما موافق نبوده در وصیت‌نامه قید کرده اول طلاق زنت را بده بعد ارثت را بگیر!" در همین موقع پسر جوان با دوتا آب میوه سر می رسد و شروع به گپ و گفت با دختر می کند و...
 
 
واکاوی شخصیت و آنچه که در ذهن مراجعین طلاق می گذارد برای آدم‌هایی که چنین شرایطی را تجربه نکرده‌اندسخت است گاه به سختی درک آدمی که بعد از 15 سال زندگی مشترک و با داشتن 2 فرزند درخواست طلاق می نویسد و با هاله ای از اشک نشسته در کنج چشمانش می گوید:"همسرم زن دوم گرفته است" و یا سختی رنج زنی که به دلیل تنبلی شوهرش و بیکاری و عدم درآمد دو بار جنینش سقط شده و یا مردی که با غروری شکسته می گوید:"زنم معتاد است!"
 
 
قدیمی‌ها می گفتند«دختر با لباس سفید می رود و با لباس سفید هم بر می‌گردد.» شاید خیلی از ما این ضرب المثل را در حد شوخی بدانیم، اما وقتی کمی در جامعه خودمان که به اصلاح قرن بیست و یکی شده کندوکاو کنیم، افرادی را می‌بینیم که ظاهرا ازدواج کرده اند و با هم زندگی خوبی دارند ولی...
 
 
سحر را چند سالی است که می شناسم دورا دور. چندی پیش از لابه لای حرف‌هایش به جدایی بین او و همسرش پی بردم می‌گفت: سعی می‌کنیم زیاد با هم کاری نداشته باشیم. کجا می روی؟ کی می آیی؟ هیچ کدام را از هم نمی‌پرسیم. اما دوست نداریم کسی از این وضعیت خبر دار شود. جلوی فامیل‌ها و دوستان با هم خوب هستیم. اینجوری احساس راحتی بیشتری می کنم!
 
 
یاد صحبت‌های رییس مرکز سلامت خانواده می افتم که در جایی گفته بود: افراد تحصیل‎کرده بجای اینکه طلاق بگیرند، از هم جدا می شوند." این حرف یعنیبعضی‌ها خودشان شخصا نسبت به جدایی خانواده اقدام می‌کنند یعنی طلاق عاطفی! یعنی داستان همان لباس سفید و... زیر یک سقف بودن اما بدون ارتباط و به قول خودمان هر کس دنبال زندگی خودش و به قول خودشان یکجوراییآبروداری می کنند!
 
 
چند سالی است که قضیه طلاق جدی شده و خیلی‌ها دو تا سه سال در راهروهای دادگاه دنبال جدایی‌اند. افرادی هم ظاهر سازی می کنند و بعضی‌های دیگر هم با صلح و صفا دو روزه تیشه می زنند به ریشه زندگیشان. در این بین کارشناسان و روانشناسان و جامعه شناسان و...دلایل متعددی را برای شکل گیری طلاق آنهم به شکل‌های مختلف مثال می زنند و راهکار ارائه می دهند اما...
 
 
راستی چند نفر در جامعه مطمئن اند در میان خویشاوندان و نزدیکانشان که ظاهرا زندگی خوبی دارند کسی دچار طلاق عاطفی و یا چیزی شبیه آن نشده است؟ و یا به اسم ناسازگاری در دادگاه‌ها دنبال منفورترین حلال خدا نیست؟
 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد